در میان طوفان هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان ، باید بگذشت از طوفانها
که نیمه شبها دارم بایاران پیمانها
که بر فروزم آ تشها در کوهستانها
هوس یک کافه با صدای گلنراقی کردم
که میروم به سوی سرنوشت ، بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته